چه زود دیر می شود .....
چه زود دیر می شود .... در باز شد " بر پا !بر جا ! درس اول :بابا آب داد "ما سیراب شدیم . بابا نان داد "ما سیر شدیم . اکرم وامین چقدر سیب وانار داشتند" در سبد مهربانیشان. کوکب خانم چقدر مهمان نواز بود. و چقدر همه منتظر آمدن حسنک بودند. کوچه پس کوچه های کودکی رو به سرعت طی کردیم . و در زندگی گم شدیم . همه زیبای ها رنگ باخت. نگاه مان سرد شد و دستانمان خسته. دیگر باران با ترانه نمی بارد ! وما کودکان دیروز دلتنگ شدیم زرد شدیم "پژمردیم . وسال هاست وقتی پشت سرمان را نگاه می کنیم " جز رد پایی از خاطرات خوش بچگی نمی یابیم " و در ذهن مان جز همهمه زنگ تفریح ...
نویسنده :
مامان صدرا
2:09